حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

اولین برف

حسنا تا این لحظه 1 سال و 10 ماه و 28 روز 18 ساعت و 13 دقیقه و 20 ثانیه سن دارد بالاخره بعداز کلی انتظار و حسرت خوردن که چرا فقط اینجا برف نیامده  امروز لطف خدا شامل حالمون شد و اولین برف نمیدونم بگم پاییزی یا دیگه زمستونی حسابش کنیم اومد؟چون دیگه 2 روز بیشتر از پاییز 92 هم نمونده و همینطور 1 ماه و 2 روز دیگه تا 2 ساله شدن دخترکم باقیست. خدایا شکرت چقدر زود میگذره ... آره عزیزکم بالاخره برف اومد ولی هنوز اینقدر زیاد نیست که به قولی که بهت دادیم عمل کنیم وبرات آدم برفی بدرستیم ولی اگه تا چند روز آینده برف بیاد احتمالا اونقدری میشه که بری برف بازی کنی وآدم برفی خوشگل درست کنیم. حالا از خودت بگم عزیز دلم که هزار ماشاالله یه...
28 آذر 1392

دخترک خانم من

حسنا تا این لحظه 1 سال و 10 ماه و 15 روز و 14 ساعت و 47 دقیقه و 35 ثانیه سن دارد عزیزک مامان امروز دقیقا 1 ماه و5 روزه که دیگه شیر نمیخوری ومیشه گفت عادت کردی وبهونه گیری هات کمتر شده و راحت تر (البته بعضی موقع ها )میخوابی. یه چیز دیگم اینکه الان شما حدودای دو هفته میشه که دیگه پوشک نمیشید و مثل خانم خانما میرید دستشویی.البته باید خیلی مواظبت باشم بعضی مواقع دوست نداری بگی که جیش داری و میخوای مثل قبلا راحت باشی اما نمیشه به خاطر همین مامانی مجبوره هی به هر بهونه که شده ببرت دستشویی. مامانی میترسم باهات مسیر طولانی برم میگم نکنه یه دفعه جیش کنی به خودت ولی جمعه گذشته رفتیم خونه عمه مامانی روضه و تو سربلند از اولین مهمونی درو...
15 آذر 1392

یه اشتباه کوچولو درمحاسبه

مامانی جون اینقدر از به دنیا اومدن محمد ماهان دایی جان ذوق زده بودم و از اینکه پیششون نیستم ونمیتونم ذوق وهیجانم رو با در آغوش گرفتنشون نشون بدم یه اشتباهی در پست محمد ماهان کردم و اون تفاوت سنی گل گلابم با پسر داییه که اینجا درستش رو مینویسم: حسنای عزیزم حدود 1 سال و9 ماه و25 روز و14 ساعت از پسر دایی جانش بزرگتره....قربون هر دوشون بشم الهی هزار ساله وهمیشه سلامت باشین ...
15 آذر 1392

حسنا در دسته های عزاداری

حسنا تا این لحظه 1 سال و 10 ماه و 15 روز و 14 ساعت و 7 دقیقه و 10 ثانیه سن دارد عزیزک مامان پارسال که میرفتیم دسته های عزاداری امام حسین رو میدیدی فقط با تعجب نگاه میکردی ولی امسال اینقدر مشتاق بودی که تا صداشون رو که از خیابون میشنیدی بدو بدو میومدی وهی میگفتی مامانی بِییم یعنی بریم.تند تند آمادت میکردم و میرفتیم. جالب اینجا بود که تو میخواستی مثل میون دار دسته ها جلوی دسته حرکت کنی وسینه بزنی. یه شب که با مامان جون اینا رفته بودیم بیرون هیئت ابوالفضل که اومد تو باز میخواستی بری وسط ولی چون هیئت شلوغ وخیلی بزرگیه نمیشد .دسته طبل زنانش خیلی زیادن و موقعی که به ما رسیدن باید می ایستادن و موقع استراحتشون بود منم بردمت بینشون و یکی...
15 آذر 1392

22 ماهگی

حسنا تا این لحظه 1 سال و 10 ماه و 3 روز و11 ساعت و 48 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد عزیزکم 22 ماهه شدنت مبارک حسنا جیگر مامانی امروز 24 روز میشه که دیگه می می نخوردی ولی هنوزم گاهی بهونه میگیری،هنوزم بد میخوابی و موقع خواب خیلی بهونه میگیری .ولی خدارو شکر غذا خوردنت بهتر شده البته روزهایی هم هست که باز به سختی غذا میخوری نمیدونم چرا؟ دیروز تو خیابون گرسنت بود برات موز خریدم برای اولین بار یه موز رو کامل بدون ادا ادفار خوردی ولی شام اصلا نخوردی .مثلا رفتیم رستوران همین که شام رو آوردن شروع کردی بهونه گیری و چون دیگه زیاد عادت به پوشک نداری هی میگفتی داغ داغ (یعنی جیش کردم)و وقتی دیدی زیاد گوش نمیدم بلند داد میزدی بی بی...مامانی بی بی(...
3 آذر 1392
1